بنیتابنیتا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

بنیتــــــا* دختــری از بهشت

سه روز تا دیدن روی ماهت

سلام فرشته نازم همچنان شمارش معکوس برای دیدنت ادامه داره خدایــــــــــا چقدر ثانیه ها برای من کند میگذرند دوست دارم فردا صبح که از خواب بیدار میشم ناردونم تو بغلم باشه با وجود اینکه تا الان زمان بارداریم به سرعت سپری شد ولی این چند روز اون زمان طولانی رو برای من  جبران کردند هر روز فیلم سونو تو نگاه میکنم گل قشنگم که شاید این انتظار برام کوتاه تر بشه و نه تنها کوتاه تر نمیشه بر عکس بیقرار تر از همیشه در انتظارتم انتظار گاهی یک نیاز است گاهی خواهش گاه التماس دقایق انتظار واژه درشتیست گاهی در هم شیرین است برای تولد نوزاد تلخ است برای شفای عزیز ...
27 خرداد 1391

*کاش کودک بودم*

کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدیم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ برلب داشته باشم ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش میکردم    ...
11 خرداد 1391

×سومین سونوی ناردونه×

  سلام  فرشته نازم  مامانیو ببخش اگر نتونستم تو این مدت بیام  وبتو آپ کنم آخه سر مامانی  یه کوچولو شلوغ  بود معذرت  معذرت  بگم  برای  نی نی طلا که  هفته پیش  در تاریخ٦/١١/١٣٩٠رفتیم با بابایی  سونو گرافی برا ی  تعین جنسیتت  وقتی تو انتظار بودیم برای نوبت  یه خانوم و آقایی  اومده بودند که جنسیت نی نی شون دخملی  بود و من تو دلم گفتم خوش بحالشون خدایا یعنی میشه آقای دکتر به منم بگه نی نی دخمله و از ته دل دعا کردم  که بگه  نی نی دخمل طلاس آخه  مامانی همیشه آرزو داشتم یه  دخملی داشته باشم و...
11 خرداد 1391

آخرین ماه بارداری

سلام فرشته کوچولوی نازم دیگه چیزی به پایان انتظارم نمونده ولی این ماه اخر خیلی برام کند میگذره پس کی تموم میشه ای خدای مهربون خدایا یعنی میتونم اون روزیو ببینم که عروسک کوچولومو تو آغوشم گرفتم و چشم ازش برنمیدارم خدایا یعنی میتونم اون روزیو ببینم که عروسکم به من نگاه میکنه و منو غرق شادی میکنه خدایا خیلی خیلی ممنونم که یه فرشته ناز به من دادی ای خدای مهربون کاری کن که این دو هفته هم به سرعت بگذره تا من بتونم صورت ماه نی نی کوچولومو ببینم   ایـــــــن روزها...                      احساس آفتابگردان تنها...
7 خرداد 1391

سالی که مادر شدم

سلام دختر قشنگم این هفته هفته روز مادر بود ازت ممنونم که باعث شدی منم مادر بشم ازت ممنونم که باعث شدی زیباترین حس دنیارو تجربه کنم ازت ممنونم که اومدی تو زندگیم و اجازه دادی منم لایق اسم مادر بشم دختر نازم میخوام برات بهترین مادر باشم مثل مادر خودم میخوام مادری باشم که برای تو علاوه بر مادریک دوست خوب باشم مثل مادر خودم میخوام برات یک تکیه گاه امن و مطمئن باشم دخترم تمام زیبایی های دنیا رو در وجود تو میبینم و برای تو میخواهم و همینطور میخوام از بابایی تشکر کنم که همیشه و همه جا برای من بهترین بوده یک تگیه گاه امن یک همسر وفادار یک همسر دلسوز همیشه میبینم که با چه عشقی برای بهتر شدن زندگی...
28 ارديبهشت 1391

سیسمونی دختر نانازم

سلام فرشته کوچولوی نازم  عزیز مامان روزها میگذرند و بی قراری من برای دیدن روی ماهت بیشتر و بیشتر میشه دختر قشنگم ازت ممنونم که تو این مدت نی نی خوبی بودیو منو اذیت نکردی همش آرزو میکنم که بعد از بدنیا اومدنت هم اینقدر خانوم باشی خانومی طلا ماه گذشته هر روز میفتیم دنبال خریدبرای تو فرشته نازنین و واقعا که شیرین ترین روزهای زندگیمون رو گذروندیم بـــــــــــــه بـــــــــــــه  اینم یکسری از خریدای دختر نانازم عکسها درادامه مطلب                           ...
27 ارديبهشت 1391
14063 1 17 ادامه مطلب

تکون خوردنای ناردونه

سلام فرشته نازم  فرشته کوچولو قشنگم امروز وارد ماه ششم بارداری شدم دختر قشنگم تکونهات شروع شدها البته بگم که   دختر نازم از هفته شانزدهم تکون میخوردی ماشاال... واسه خودت ورزشکاری هستیا    بله خانومی تکون میخوری و دل مامانیو بابایی رو میبری خلاصه کلی دل مارو آب میکنی و ما لحظه شماری   میکنیم که این فرشته ناز و خوشگل زودی بیاد تو بغلمون   همین الانم ناردونه قشنگم تکون خوردی به به منم با هر تکونت قربونت میرم نفسم ...
15 اسفند 1390

کودکان از نگاه بزرگان

کودکان برای شاد بودن بیش از هرچیزی  به گفتگو با ما نیاز دارند حکیـــــــم  ارد بزرگ   تنها هنرمندانی که برایشان راه را با می کنم کودکان هستند. از نظر من کودکان در زمره ی  کارهای استادان قرار دارند هنـــــــــری  میلر   کودکان ارزشمند ترین سرچشمه های  دنیا و بهترین  امید برای آینده اند جان.اف.کنـــــــدی   نگذارید کودکان گریه کنند زیرا باران  هم غنچه را تباه میکند سارتر ...
13 بهمن 1390

*دومیــــن سونوی ناردونه*

عزیزم به لطف خدای مهربون اون دوهفته استراحت تموم شد ولی من یک هفته دیگرو هم صبر کردم و بعد با مامان جون رفتیم سونو که به بابایی گفتم ما تو سونو گرافی هستیم و خودشو با سرعت برق رسوند تا بیاد فرشته کوچولوشو ببینه و نوبتمون رسید و رفتیم تو اطاق من همش ذکر میگفتم و سلامتی تو رو از خدای مهربون میخواستم و وقتی تصویرتو تو مانیتور میدیدم اون شوق و احساس زیبا تو وجودم صد برابر شد دستهای کوچولوتو تکون میدادی و همینطور پاهای نازتو ایندفعه قدت شده بود7.4 سانت بزرگتر شدیو تصویرت واضح تر و خواستنی تر الهی قربونت برم آقای دکتر همش میگفت ماشاال... شکر خدای مهربون ایندفعه هیچ مشکلی نبود و همه چی عالی بود اینم گزارش پزشک درسونوگرافی به عم...
12 دی 1390