*اولین سونوی ناردونم*
سلام فرشته قشنگم مامانیو ببخش اگه طول کشید وبتو آپ کنم اخه تو این مدت نتم قطع بود
بگم واسه دوردونه قشنگم که تو هفته 9 رفتیم سونو و برای اولین بار فرشته قشنگمونو دیدیم منو بابایی با مامان جون سه تایی رفتیم سونوگرافی(دکترمنوچهردبیری_پونک) و اونجا شماقندعسلمونو دیدیم که تو دلمی و صدای قلبتم منظم بود فقط اشک میریختم و دلم ضعف میرفت برات میتونم بگم یکی از بهترین و شیرین ترین لحظات زندگیم بود و همچنین بابایی که از مانیتور فیلم میگرفت و بعدش هر روز فیلمشو نگاه میکردیم تو اون روز یه لبخندی از بابایی دیدم که تو تمام زندگی مشترکمون همچین لبخندیو ندیده بودم وهمینطور یه برق خاصی تو چشمای منو بابایی بود
وقتی دیدمت یه حس خیلی قشنگ مثل اینکه تو وجودم آرامش داری و تکیه کردی به من سراسر وجودمو فرا گرفت
بابایی همش از قدت تعریف میکرد 4 سانت بودی
آقای دکتر گفت که دور کیست یه لخته خون کوچولو دیده که با استراحت دوهفته ای رفع میشه خیلی ترسیده بودم نه بخاطر خودم بخاطرتو عسلم که خدای نکرده مشکلی برات پیش نیاد
برایــــــت از طلا تختی*** مسیری روبه خوشبختی*** برایـــــت عمر نوحی را*** وقارهمچو کوهی را***
برایــــــت صبر ایوبی*** حیاتی مملو از خوبی***
برایــــــت شاد بودن را*** فقط آزادبودن را*** رفاقت را صداقت را محبت را دعا کردیم***